آموزش زبان فارسی

ادبیات ُآموزش ونکات ادبی

آموزش زبان فارسی

ادبیات ُآموزش ونکات ادبی

زال

علامه دهخدا آورده است:زال نام پدر رستم است که ولایت نیمروز و زاولستان داشت و او را دستان و دستان زند و زر نیز خوانند. (شرفنامه منیری ). پدر رستم گویند به اعتبار سرخی چهره چه رنگ او سرخ و موی او سفید بود. (برهان قاطع). و او را زال زر نیز گفته اند بواسطه سپیدی موی بسیم شبیه بود... و گاهی بر سیم بطریق مجاز زر اطلاق کنند. (آنندراج ). مولف تاریخ سیستان آرد: زرنگ بدان گفتندی [ سیستان ] را که بیشتر آبادانی و رودها و کشت زارها زال زر ساخت چنانکه زالقالعتیق گویند اندر پیش زره و زالقالحدیث که معرب کرده اند، آن زال کهن است و زال نو و او را مردمان سیستان زرورنگ خواندندی زیرا که موی او راست به زر کشیده مانستی : بمعنی پیر فرتوت . (حاشیه دکتر معین بر برهان قاطع). همی پور را زال زر خواند سام چو دستان ورا کرد سیمرغ نام .فردوسی . زال زر اندر ازل زلزال ابروی تو دید در ازل شد خنگساز از هول آن زلزال زال .قطران . رشته تا یکتاست آن را زور زالی بگسلد چون دوتا شد عاجز آید از گسستن زال زر.سنائی . ماه نو ابروی زال زر و شب رنگ خضاب خوش خضاب از پی ابروی زر آمیخته اند.خاقانی . چون منصفی نیابی چه معرفت چه جهل چون زال زر نبینی چه سیستان چه بست .خاقانی . کیخسرو است زال و همام است زال زر مهلان او تهمتن توران ستان ماست .خاقانی . زال از قهرمانان اسطوره‌ای ایرانی است که نامش در شاهنامه رفته است.زال در پارسی به معنای سپیدمو است.وی پسر سام و پدر رستم است. زال و سیمرغ زال را پس از زایش پدرش چون از موی سپید پسرش ترسید در کوه و دشت رها کرد.سیمرغ نوزاد را یافت و به آشیانه خود برد و بزرگ کرد.از این پس سیمرغ تا پایان زندگی یاور زال و پسرش رستم است.چنانکه در داستان نبرد رستم و اسفندیار به یاری آنها آمد و ترفند نابود کردن اسفندیار را به رستم آموخت.«زال بر وزن سال ،پیر و فرتوت و سفید موی باشد و نام پدر رستم نیز هست و چون او سفید موی به وجود آمد به این نام خوانند.»(برهان قاطع:1380،ص446). «ریشه این نام در اوستا zar(پیر شدن) در هندی باستانJāra-Jar(پیر شدن)،بلوچی lāz (زن:زوجه).کلمه «زر» در فارسی نیز لغتی است در «زال»که «ر»به «ل»بدل شده.زال یعنی مانند پیران سپید موی.»(فرهنگ نام های شاهنامه :1379،ص6-485) «نام پدر رستم است که ولایت نیمروز و زاولستان داشت و او را دستان و دستان زند و زر نیز خوانند و او را زال زر نیز گفته اند به واسطه سپیدی موی ،به سیم شبیه بود ....و گاهی بر سیم به طریق مجاز زر اطلاق کنند» (آنندراج). زال از شگفت ترین های شاهنامه است. در بدو زایش چهره ای دگرگون با دگران دارد و در چکاد (قله) کوه در آشیانه سیمرغ می بالد. کوه خود همواره نماد رمزآلودگی است. کوه پرورشگاه فریدون فرخ است و دربندگاه ضحاک تازی، آشیانه سیمرغ است و نیستگاه کیخسرو، در یونان کوه المپ از آن خدایان است. کوه در تمام دین ها جایگه همپرسی (وحی) پیغمبران است. زال شاهنامه زندگانی بس درازی دارد. به درازنای دوران پهلوانی. موی بلند و سپید وی نیز نمادی است از سالخوردگی و دیرپا بودن آن. بسیار رخدادها و شاهان را می بیند و هماره جایگاه برتری از آدمیان دارد. همواره در گذری کوتاه با پندی و اندرزی آشکار می شود و با ردّی رازآلود در پس داستان نیست می شود. زال را دو فرزند است یکی رستم؛ شیرمرد عرصه ناوردهای هول پور زال زر، جهان پهلو بیشه ای شیر است در جوشن تهمتن گرد سجستانی کوه کوهان، مرد مردستان رستم دستان (اخوان) رستم دستان، رهاننده کاوس کی، پرورنده سیاوش و بهمن، هماورد سهراب و اسفندیار، پشت و پناه ایران، آری رستم دستان. فرزند دگر زال کیست؟؟؟ او شغاد آن نابرادر بود هان! شغاد! این شغاد دون، شغاد پست این دغل، این بد برادَندر نطفه شاید نطفه زال زر است، اما کشتگاه و رستگاهش نیست رودابه زاده او را یک نبهره ی شوم، یک ناخوب مادَندر (اخوان) از دید واژه شناسی نیز، زال همان زَر می باشد که به چم (معنی) زمان است. پس زال با گذر عمری برابر با دوران پهلوانی و فرزندانی یکی یادآور تمام خوبی و امید و دگری نماد اهریمنی و کژی نشان و نمادی از زروانیسم در باور استوره ای ایران است. باوری به خدایی که در استوره از جایگه خویش پائین می آید و به کالبد انسانی زال نام در می آید.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد