آموزش زبان فارسی

ادبیات ُآموزش ونکات ادبی

آموزش زبان فارسی

ادبیات ُآموزش ونکات ادبی

جملاتی برای شاد زیستن

شاد بودن تنها انتقامی است؛ که می توان از دنیا گرفت ، پس همیشه شاد باش .
امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنمینت بشمار ؛شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد.
کسی را که امیدوار است هیچ گاه نا امید نکن ، شاید امید تنها دارائی او باشد.
اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد.
هیچ وقت به خدا نگو یه مشکل بزرگ دارم به مشکل بگو من یه خدای بزرگ دارم

بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا .
باد می وزد می توانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی تصمیم با تو است.
دوست داشتن بهترین شکل مالکیت، و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است . 

خوب گوش کردن را یاد بگیریم ؛گاه فرصت ها بسیار آهسته در می زنند . 

وقتی از شادی به هوا می پری ، مواظب باش کسی زمین رو از زیر پاهات نکشه.
مهم بودن خوبه ولی خوب بودن خیلی مهم تره .
فراموش نکن قطاری که ار ریل خارج شده ، ممکن است آزاد باشد ولی راه به جائی نخواهد برد .
انتخاب با توست ، می توانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان! یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده !
اگر در کاری موفق شوی ، دوستان دروغین و دشمنان واقعی به دست خواهی آورد.
زندگی کتابی است پر ماجرا ، هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز.
مثل ساحل آرام باش ، تا مثل دریا بی قرارت باشند.
جائی در پشت ذهنت به خاطر بسپار ، که اثر انگشت خداوند بر همه چیز پیداست .
یک دوست وفادار تجسم حقیقی از جنس آسمانی هاست که اگر پیدا کردی قدرش را بدان. 

 فکر کردن به گذشته ، مانند دویدن به دنبال باد است.  
آدمی ساخته افکار خویش است ، فردا همان خواهد شد که آنروز به آن می اندیشد. برای روز های بارانی سایه بانی باید ساخت / برای روزهای پیری اندوخته ای باید داشت .
برای آنان که مفهوم پرواز را نمی فهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر می شوی .
اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند ما همه به خیال اینکه زیادی داریم فروشنده خواهیم بود .
علف هرز چیست؟ گیاهی که هنوز فوایدش کشف نشده است .
تاریک ترین ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشید است؛ پس همیشه امید داشته باش
.

زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتن آن را از بین می برد.

حماسه ی گیل گمش

  قدیمی‌ترین حماسه‌ای که امروز در دست است حماسه سومری گیل گمش است که تاریخ آن به حدود سه هزار سال قبل از میلاد می رسد این حماسه که به شعر است بر الواح شکسته ای از کتابخانه ی آشوربانی پال قرن 7 ق.م پیدا شد نوشته شده بود. در یکی از الواح داستانی شبیه به داستان نوح آمده است. گیل گمش پادشاه جبّار و ستمگرِ شهر اروگ (اوروک )دو سوم وجودش جنبه ی خدایی دارد؛ و تنها یک سوم آدمی زاد است. مردم از ستم او به خدایان شِکوه می برند، خدایان نیز برای شکست او "اِنکیدو" نیرومند و وحشی را بیافریدند. در نزاع بین گیل گمش و انکیدو که درمی گیرد مادر گیل گمش به انکیدو می گوید: تو فرزند منی، من تو را هم زاده ام و گیل گمش برادر توست آن دو باهم دوست می شوند و گیل گمش نیکوکار می گردد و پس از آن به سفرهای مخاطره آمیز می رود. به نزد خون بابا نگهبان جنگل می روند و او را می کشند. شجاعت گیل گمش باعث می شود که ایشتر خدا بانوی آشوری، که الهه عشق آشورهاست، عاشق او می شود اما گیل گمش به عشق او اعتنا نمی کند و او خشمگین شده و خدایان عصبانی حکم مرگ انکیدو را تصویب می کنند. انکیدو به خوابِ مرگ فرو می رود و بیمار می شود و سپس می میرد. گیل گمش با مرگ انکیدو می پندارد که خود مرده است و سر آن دارد که راز مرگ را دریابد از این رو به نزد جدش اوتنه پیششم می رود و راز مرگ و زندگی را از او می پرسد. او تنه پیشتیم عمر جاودان دارد و گیل گمش را به گیاه حیات که در قعر دریاست و خاصیت جاودانگی دارد راهنمایی می کند، گیل گمش گیاه را می یابد و چون به شست وشوی خود می پردازد؛ تا پس از آن گیاه را بخورد؛ ماری آن را می رباید و می خورد و جاودان می شود. گیل گمش غمزده و مایوس به این نتیجه می رسد حال که نمی تواند جسم را جاودانه کند پس باید روح را جاودانه ساخت از این رو به دنبال نام نیک می رود.( گیل گمش را احمد شاملوبه فارسی ترجمه کرده است).

ایلیاد هومر

 دومین حماسه کهنِ جهان؛ ایلیاد و ادیسه هومر است ؛که قدمتش به هشتصد سال پیش از میلادمسیح می رسد. در ایلیاد می خوانیم که پادشاه تراوا پسرانی به نام هکتور وپاریس دارد.هکتورمشهور به دلیری است و پاریس به زیبایی مشهور است. پیشگویان گفتند وجود پاریس برای پدر بدشگون است، پدر پاریس را در کوهستانی رها می کند و او در کوهستان بزرگ می شود و به چوپانی می پردازد. روزی سه الهه بر او نمایان می شوند و از او می خواهند داوری کند و بگوید کدامیک از آنها زیباترند. پاریس آفرودیت را انتخاب می کند و از این رو دو خدای دیگر از او و مردم تراوا کینه برمی دارند و از طرفی پاریس در شهر اسپارت، هلن زن زیبای منلاس پادشاه یونان را دزدیده و به تراوا می گریزد.لشگر بسیاری از سوی یونان به فرماندهی آشیل و ادیس به جانب تراوا روانه می شود و جنگ یونان و تراوا ده سال طول می کشد، آشیل به علل عشقی با یونانیان هم رزم خود نزاع کرده و قلباً دوست دارد که یونانیان شکست بخورند با کنار رفتن آشیل، هکتور که پادشاه تراواست، یونانیان را شکست می دهد. آشیل که از این قضیه عصبانی شده به لشکر تراوا حمله می برد و هکتور را می کشد و او را به ارابه بسته و گرد شهر می گرداند. پاریس با دیدن این واقعه عصبانی شده تیری به پاشنه آشیل رویین تن می زند و او را می کشد. الهه مخالف با مردم تراوا به یونانیان می آموزد که اسب چوبین بزرگی بسازند و پهلوانان را چون ادیس و منلاس در آن پنهان شوند. یونانیان سپس خیمه های خود را آتش زده سوار کشتی شدند، ‌اهالی تراوا فریب خورده و گمان کردند که یونانیان به کلی رفته اند از این رو اسب چوبین به جا مانده را به شهر می برند . شب بعد که جشن پیروزی گرفته و مست بودند، پهلوانان یونانی از شکم اسب بیرون آمده و دروازه شهر را گشودند یونانیان که در پشت جزیره پنهان بودند وارد شهر شدند، مردان تراوا را کشتند و زنان را بین خود تقسیم کردند و منلاس به هلن همسر خود دست یافت.

زال

علامه دهخدا آورده است:زال نام پدر رستم است که ولایت نیمروز و زاولستان داشت و او را دستان و دستان زند و زر نیز خوانند. (شرفنامه منیری ). پدر رستم گویند به اعتبار سرخی چهره چه رنگ او سرخ و موی او سفید بود. (برهان قاطع). و او را زال زر نیز گفته اند بواسطه سپیدی موی بسیم شبیه بود... و گاهی بر سیم بطریق مجاز زر اطلاق کنند. (آنندراج ). مولف تاریخ سیستان آرد: زرنگ بدان گفتندی [ سیستان ] را که بیشتر آبادانی و رودها و کشت زارها زال زر ساخت چنانکه زالقالعتیق گویند اندر پیش زره و زالقالحدیث که معرب کرده اند، آن زال کهن است و زال نو و او را مردمان سیستان زرورنگ خواندندی زیرا که موی او راست به زر کشیده مانستی : بمعنی پیر فرتوت . (حاشیه دکتر معین بر برهان قاطع). همی پور را زال زر خواند سام چو دستان ورا کرد سیمرغ نام .فردوسی . زال زر اندر ازل زلزال ابروی تو دید در ازل شد خنگساز از هول آن زلزال زال .قطران . رشته تا یکتاست آن را زور زالی بگسلد چون دوتا شد عاجز آید از گسستن زال زر.سنائی . ماه نو ابروی زال زر و شب رنگ خضاب خوش خضاب از پی ابروی زر آمیخته اند.خاقانی . چون منصفی نیابی چه معرفت چه جهل چون زال زر نبینی چه سیستان چه بست .خاقانی . کیخسرو است زال و همام است زال زر مهلان او تهمتن توران ستان ماست .خاقانی . زال از قهرمانان اسطوره‌ای ایرانی است که نامش در شاهنامه رفته است.زال در پارسی به معنای سپیدمو است.وی پسر سام و پدر رستم است. زال و سیمرغ زال را پس از زایش پدرش چون از موی سپید پسرش ترسید در کوه و دشت رها کرد.سیمرغ نوزاد را یافت و به آشیانه خود برد و بزرگ کرد.از این پس سیمرغ تا پایان زندگی یاور زال و پسرش رستم است.چنانکه در داستان نبرد رستم و اسفندیار به یاری آنها آمد و ترفند نابود کردن اسفندیار را به رستم آموخت.«زال بر وزن سال ،پیر و فرتوت و سفید موی باشد و نام پدر رستم نیز هست و چون او سفید موی به وجود آمد به این نام خوانند.»(برهان قاطع:1380،ص446). «ریشه این نام در اوستا zar(پیر شدن) در هندی باستانJāra-Jar(پیر شدن)،بلوچی lāz (زن:زوجه).کلمه «زر» در فارسی نیز لغتی است در «زال»که «ر»به «ل»بدل شده.زال یعنی مانند پیران سپید موی.»(فرهنگ نام های شاهنامه :1379،ص6-485) «نام پدر رستم است که ولایت نیمروز و زاولستان داشت و او را دستان و دستان زند و زر نیز خوانند و او را زال زر نیز گفته اند به واسطه سپیدی موی ،به سیم شبیه بود ....و گاهی بر سیم به طریق مجاز زر اطلاق کنند» (آنندراج). زال از شگفت ترین های شاهنامه است. در بدو زایش چهره ای دگرگون با دگران دارد و در چکاد (قله) کوه در آشیانه سیمرغ می بالد. کوه خود همواره نماد رمزآلودگی است. کوه پرورشگاه فریدون فرخ است و دربندگاه ضحاک تازی، آشیانه سیمرغ است و نیستگاه کیخسرو، در یونان کوه المپ از آن خدایان است. کوه در تمام دین ها جایگه همپرسی (وحی) پیغمبران است. زال شاهنامه زندگانی بس درازی دارد. به درازنای دوران پهلوانی. موی بلند و سپید وی نیز نمادی است از سالخوردگی و دیرپا بودن آن. بسیار رخدادها و شاهان را می بیند و هماره جایگاه برتری از آدمیان دارد. همواره در گذری کوتاه با پندی و اندرزی آشکار می شود و با ردّی رازآلود در پس داستان نیست می شود. زال را دو فرزند است یکی رستم؛ شیرمرد عرصه ناوردهای هول پور زال زر، جهان پهلو بیشه ای شیر است در جوشن تهمتن گرد سجستانی کوه کوهان، مرد مردستان رستم دستان (اخوان) رستم دستان، رهاننده کاوس کی، پرورنده سیاوش و بهمن، هماورد سهراب و اسفندیار، پشت و پناه ایران، آری رستم دستان. فرزند دگر زال کیست؟؟؟ او شغاد آن نابرادر بود هان! شغاد! این شغاد دون، شغاد پست این دغل، این بد برادَندر نطفه شاید نطفه زال زر است، اما کشتگاه و رستگاهش نیست رودابه زاده او را یک نبهره ی شوم، یک ناخوب مادَندر (اخوان) از دید واژه شناسی نیز، زال همان زَر می باشد که به چم (معنی) زمان است. پس زال با گذر عمری برابر با دوران پهلوانی و فرزندانی یکی یادآور تمام خوبی و امید و دگری نماد اهریمنی و کژی نشان و نمادی از زروانیسم در باور استوره ای ایران است. باوری به خدایی که در استوره از جایگه خویش پائین می آید و به کالبد انسانی زال نام در می آید.

بزرگ علوی

 

بزرگ علوی 

    آقا بزرگ علوی در سال 1282 شمسی به دنیا آمد. پدرش، حاج سید ابوالحسن، از روشنفکران مشروطه خواه بود.

    بزرگ علوی در نوجوانی همراه پدر به اروپا رفت و در برلین به تحصیل پرداخت. پس از فراغت از تحصیل در رشته تعلیم و تربیت به ایران بازگشت و در شیراز مشغول تدریس شد.

او در 1307 به تهران آمد و کار تدریس را دنبال کرد. بزرگ علوی در همین سالها با سه تن دیگر از جمله صادق هدایت گروه "ربعه" را تشکیل دادند و سلسله بحثهای نوین ادبی را آغاز کردند.

مجموعه داستان کوتاه چمدان (1313 ش) نخستین اثر بزرگ علوی است. بزرگ علوی در این مجموعه با به کارگیری نثر ساده و انشای روان و بازتاباندن فرهنگ عامه و تصویر ناکامی ها و سیه روزیهای آنان،به سبک
محمد علی جمالزاده و صادق هدایت نزدیک شده است، با این اختلاف که شخصیتهای داستانهای علوی به لحاظ تحرک و پویایی اجتماعی با شخصیتهای داستانهای هدایت، که "نگرشی دیگر گونه" نسبت به جهان دارند، فرق می کنند.

بزرگ علوی در سال 1315 به اتهام داشتن افکار سوسیالیستی، با جمعی دیگر از همفکرانش به زندان افتد و تا برکنار شدن رضاشاه (شهریور 1320) در زندان ماند.

یادداشتهای علوی در سالهای زندان "روی کاغذ قند و سیگار و پاکتهای میوه به صورت پنهانی نوشته می شد و پس از آزادی از زندان دستمایه نگارش دو گزارش داستان گونه ی او شد.

علوی در شهریور 1320 به اتفاق یاران همفکر خود از زندان آزاد شد و به فعالیتهای حزبیپرداخت.

او کتاب ورق پاره های زندان را در 1320 و پنجاه و سه نفر را در 1321 منتشر کرد.

حوادث سیاسی داخلی علوی را بار دیگر در سال 1327 به زندان فرستاد و این بار دو سال در زندان ماند.

او در 1329 از زندان آزاد شد و در زمانی که کشور صحنه تلاش برای ملی کردن صنعت نفت بود، بزرگ علوی نیز متاثر از سیاست روز در زمینه های گوناگون قلم می زد. او در همین سالها برجسته ترین اثر هنری این دوره از نویسندگی خود یعنی داستان نیمه بلند چشمهایش را نوشت و در 1331 به چاپ رساند.

بزرگ علوی در فروردین 1332 ظاهراً برای معالجه چشم به آلمان رفت و وقوع کودتا در 28 مرداد همان سال، بازگشت او را به ایران منتفی ساخت و بزرگ علوی برای همیشه در آلمان ماند و در برلین به تدریس زبان و فرهنگ ایران پرداخت.

بزرگ علوی در فرودین 1358 به تهران آمد و پس از چندی دوباره به آلمان بازگشت.

بزرگ علوی سرانجام در بهمن ماه سال 1375 بر اثر سکته قلبی در برلین درگذشت.

آثار بزرگ علوی عباتند از:
الف - داستان: "دیو "؛ "چمدان "؛ "ورق‌‌پاره‌‌های زندان "؛ "میرزا "؛

"پنجاه‌‌وسه نفر "؛ "نامه‌‌ها "؛ "چشمهایش "؛ "سالاریها".

ب - ترجمۀ: "دوشیزۀ اورلئاناز شیللر؛ "کسب‌‌وکار خانم وارن" از برناردشاو؛ "دوازده ماه" از ساموئل مارشاک؛

"باغ آلبالو" از
آنتوان چخوف ؛ "گل‌‌های آبی" از وانداوالیسلوسکایا؛ "دو فریفته"از لوپادوویسکی.

ج - نقد و پژوهش: "صادق هدایت" در مجله پیام نو؛ "ناصرخسرو مروزی قبادیانی در مجله پیام نو؛ "نقد شوهر آهوخانم " در مجله کاوه 

  

دانلود داستان گیله مرد (Pdf) :

 

http://s1.picofile.com/file/6198609654/GILEH_MARD.pdf.html